دوست داشتن يعنــــي:
اوني که اگه صــــــد دفعه هم ناراحتــــش کني
هربار ميـــــــگه اين دفعه آخـــــريه که مي بخشــــــمت
و بازم با اخـــــم مياد توي بغــــــلت
دوست داشتن يعنــــي:
اوني که اگه صــــــد دفعه هم ناراحتــــش کني
هربار ميـــــــگه اين دفعه آخـــــريه که مي بخشــــــمت
و بازم با اخـــــم مياد توي بغــــــلت
به سلامتي کسي که...
ميدونه اعصـــاب نداري..!
ميدونه حوصـــله نداري..!
ميدونه بهونه ميگيري بي دليل..!
اما بازم ميگه:
تو يکي يه دونه مني....
مردانگی ات را با شکستن دل دختری که دیوانه ی توست ثابت نکن
مردانگی ات را ... .
با غرور بی اندازه ات به دختری که عاشق توست ثابت نکن
مردانگی را
زمانی میتوانی نشان دهی
که دختری با تمام تنهایی اش به تو تکیه کرده
و با تکیه به غرور تو به قدرت تو در این دنیای پر از نامردی قدم بر میدارد..
یک دنیا حرف برای تو دارم ،
یک دنیا پر از حرفهای نگفته،
یک دنیا پر از بغض های نشکفته.
با منی ،
هر جا و اینک آمده ام تا مثل همیشه سنگ صبور روزهای دلتنگی ام باشی!
دلم به وسعت یک آسمان تیره غمگین است .
صدایی نیست ،
مأوایی نیست ،
حتی سایبان روزهای دلتنگی نیز دیگر جوابگوی دلتنگی هایم نیست.
من آمده ام! اینجا ،
کنار دلواپسی های شبانه ات،
کنار شعله ور شدن شمع وجودت ،
اما نمی دانم چرا دلم آرام نمی گیرد...
دلم گرفته،
دلم سخت در سینه گرفته،
با تمام وجود تو را می خوانم ؛
از تو چیزی نمی خواهم جز دریای بی ساحل وجودت را،
جز دستهای مهربانت را،
جز نگاه آرامت را که دیرزمانی است در سیل باد بی وفای زمانه گم کرده ام.
هر شب حضورت را در کلبه خیال خویش می آورم،
وجودت را با تمام هستی باقیمانده در نهانخانه قلبم نهان می کنم ،
چشم هایم را باز نمی کنم تا شاید بتوانم تصویرت را بر روی پلک های بسته ام حک کنم ،
اما باز هم جای تو خالی است... .
شاید اگر جای تو بودم ؛
کمی،
فقط کمی برای مرگ تدریجی نیلوفرهای خاطره اشک می ریختم ،
شاید اگر جای تو بودم ؛ طاقت دیدن چشم های خیره و خسته ات را نداشتم،
شاید اگر جای تو بودم؛ بلور بغضم را با تلنگری آسان می شکستم تا بدانی،
تا بدانی که چقدر دوستت دارم...
روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم
همیشه
به انتهای گریه که می رسم
صدای ساده ی فروغ از نهایت شب را می شنوم
صدای غروب غزال ها را
صدای بوق بوق نبودن تو را پشت در تلفن
آرام تر که شدم شعری از دفتر دریا می خوانم
و به انعکاس صدایم در آیینه ی اتاق
خیره میشوم
در برودت این همه حیرت
کجا مانده ای آخر ؟!!!
پای ثانیه می لنگد
دلی تنگ است اینجا
تنگ رفتن ...
نفس ها به شماره درآمدند
شمارش معکوس آغاز شد
۱۰
...
...
پلک ها می پرند
دست ها می لرزند
باز مست می شوم
چه باده نابی...
خرده نگیر بر من
که خراب خرابم ...
برای دل خودم
حرفت را در سینه نگه دار..
شاید آمدنی در کار باشد..
و شاید هم رفتنی ...
بعضی آدم ها را نمیشود داشت
فقط میشود یک جور خاصی دوستشان داشت !
بعضی آدم ها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند یا تو برای آن ها !
اصلا به آخرش فکر نمی کنی
آنها برای اینند که دوستشان بداری
آن هم نه دوست داشتن معمولی نه حتی عشق !
یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست ..!
این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم
در کنج دلت تا ابد یه جور خاص دوست داشته خواهند شد ...
دور خودم می چرخم
دور زمین، یا زمین به دور من، چه فرقی میکند؟
چراغی روشن میکنم مثل فانوس دریایی .
چراغی تا دیده شوم!
تا حضورم باور شود!!
اما!!!!
فانوس دریایی بودن هم کار کسالت آوری است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بعضی ها خود را یکرنگ می پنـــدارند
آری به راسـتی یک رنــگنــد
اما سپـــیــــد
کافیست یکـــبار
با منــشــور گــذر زمـان دیـدشـان
تا فهــمیــد کــه همه رنـگهای عالم را بلــدنــد
من شبهای زیادی برای گذشته ام گریستم ...
شبهای زیادی برای آینده ام ....
اما این شبها دارم فقط برای حالم خودم گریه می کنم ... برای حالم ...
می فهمی؟؟!!
و رسالت من این خواهد بود
تا دوتا استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش چشم در چشم هم نوش کنیم..
با من نشستن
بد نیست
گل میگویم
گل میشنوی
با من ابر،
باران میشود
شب،
فلق
بن بست
راه میشود
خشونت
نرمش
و تو میتوانی انبساط سلولهای فشردهات را
به من بسپاری
شعبده باز نیستم
اما
دستمال سیاه که به من بدهی
کبوتر سفید
تحویلت میدهم
تنـ پوشــ تـازهـ بر تنــو
گمـ شدنــمـ تو آیـــــنهـ
وقتے که تو کنارمــــے
هر روز نــــوروز منـــــهــ
چِهـ بِگویَـم،
وَقتـی کَفش هآ هَم
بَرآیَم دَهَن
بـــــــــآز
می کنند؟...
سلام اقا مصطفی وبلاگتون باز نمیشه چیکارش کردی؟
غصه نخور
کنار می ایم با نبودنت...
خیلی ک دلم بگیرد،
گریه میکنم
بهترین ادم های زندگی تان کسانی هستند ک کنارشان چایت سرد میشود...!
من یادت را با چنگ دندان نگه داشته ام،
اما اینجا،
اخرین دندانم را هم شگستند...
حالا ک فکرشو میکنم میبینم
همیشه این من بودم ک مییگفتم"دوست دارم"
تو همیشه در جوابم میگفتی "منم "...!
میری؟
باشه برو
به درک
دیگه چیزی واسه از دست دادن ندارم
از ناز کشیدن هم خبری نیست
سخت شدم مثل سنگ پس راهت را بگیر و برو
تو چه گفتی سهراب؟
قایقی خواهم ساخت ...
با کدوم عمر دراز؟
نوح اگر کشتی ساخت، عمر خود را گذراند
با تبر روز و شبش، بر درختان افتاد
سالیان طول کشید، عاقبت اما ساخت
انقدر از قهر و اشتی هایت گفتم ک دیگر خودم هم خسته شدم
بچه نیستی ک دنبالت بیام...
این بار خودت برگرد
تو رفتی
واین ها می مانند تا ابد
یک بغض لعنتی
یک آه
و یک سوال بی جواب!
هنوز گاهی دلت برایم تنگ میشود؟؟!!!
خدايا !!
يه لحظه گوش کن
حالم خوب نيست
همين...
کسايي هستند وقتي ميخواي بخوابي
بجاي کلمه شب بخير
ميگند مال خودمي
اگه يه دونشه را داري ، مواظب باش از دستش ندي...!!!!
تو رفتی
و این ها ماندند تا ابد
یک بغض لعنتی
یک آه
و یک سوال بی جواب!
هنوز گاهی دلت برایم تنگ میشود؟؟؟!
یه سری کابوس ها رو باید صبح اول وقت
دود کرد فرستاد هوا
وگرنه تا شب دودت میکنن..!
هیچ لذتی بالاتر از این نیست که
جواب تلفن های کسی رو ندی ک
قبلا جوابتو نمیداد....!
دستـــگاه مشترک مورد نظـــر...
از دست "لاشـــي بازي" هـــاي تو
خامـــوش است...
لطـــفا ديگر تنهـــاش بذار لعـــنتي...!!!
خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم .
خسته شدم بس كه از سرما لرزیدم ...
بس كه این كوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد ...
خسته شدم بس كه تنها دویدم ...
اشك گونه هایم را پاك كن و بر پیشانیم بوسه بزن ...
می خواهم با تو گریه كنم ...
خسته شدم بس كه ... تنها گریه كردم ...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم ...
خسته شدم بس كه تنها ایستادم ... !!!!
اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند
دیگر گوسفند نمی درند
به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند
گــآهــﮯ بـآیــב بـפֿــنــدﮯ
بــآ صــِدآﮯ ِ بــُلـَنـב
ڪــه ڪــَر شَــوَב آســمــآטּ
وَ فــَریـآב بــزَنــﮯ
בُنیــآ
نـآمـَـرבَم اَگــه بـآ ایـטּ صــבآﮯ פֿـنــבه نَــرَقـصـــونَـمــتـــــ !!
حواسم را به تـــــــو
حوصله ام را به سیــــگار می سپارم
دود می شــــوم ...
آنقدر غلیظ که سرفه ات می گیرد
حواسم هست که سرفه ات می گیرد
حواست هست که دود می شوم ؟؟؟
من این ولنـــتــاینو با سیــــگــارم میگذرونم...
تـــنـــهــا نیستم...
دلم واسه اونایی که تـــنـــهـــان میسوزه....!
چند روزه با همه دنیا قهرم ...
اما ...
تو صدام کن ...
بر میگردم!!!
از این نگاه سرد و بی روح ؛
از این لبخند پر از کینه ؛
از این حالت بین زمین و هوا ؛
از این ذهنیت مسموم شده ؛
از این زبانی که مثل نیش عقرب شده ؛
از بغضی که تبدیل به غده شده ؛
از این غریبه ای که هر روز روی جسمم سواره و به اجبار با خودم به هر
طرف می کشم ؛
من از خودم میترسم !!!
این روزها ..
صدای ثانیه ثانیه ..
فراموش شدنم را ..
می شنوم ...
دلم ميخواد بميرم ...
بميرم كه همه راحت شن ..
كه ديگه مامانم اعصابش از كارام از گوشه گيريام خورد نشه ...
كه ديگه بابام هر شب نياد بگه زير چشات گود افتاده پاشو زودتر بخواب ...
كه ديگه ناراحت نباشم ...
كه ديگه به گذشته كزايــــــي به آينده مبهـــم به حال لعنتــــي فكر نكنم ...
زندگيمون شده مجازي ، عشـــــق مجازي ، رفيـــــق مجازي ، همه چي مجازي ...
آدماي مجازي ..
تعداد صفحات : 6