loading...
خلوت شب !
لیلی بازدید : 16 شنبه 07 بهمن 1391 نظرات (1)

 

 

پارکـِ آبی

نیمکتـِ خالی

آهای ،

آهای عَکاس ؟!

بله ،با توام

میتوانی از تنهاییم عَکس بِگیری ؟!

برچسب ها تنهایی ,
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط مصطفى در تاریخ 1391/11/11 و 17:36 دقیقه ارسال شده است

  روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
 
    زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت 
 
    چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
 
   آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت 
 
   روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود
 
    مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت 
 
    او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
 
     عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت  
 
    هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
 
     پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
مَن اِحساسَم را کُشتَم، پَس لُطفا اِحساس تعارُف نکُنید...!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 252
  • کل نظرات : 88
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 118
  • باردید دیروز : 17
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 207
  • بازدید ماه : 426
  • بازدید سال : 1,511
  • بازدید کلی : 5,845
  • کدهای اختصاصی

       

       

    AvaCode.88