پارکـِ آبی
نیمکتـِ خالی
آهای ،
آهای عَکاس ؟!
بله ،با توام
میتوانی از تنهاییم عَکس بِگیری ؟!
پارکـِ آبی
نیمکتـِ خالی
آهای ،
آهای عَکاس ؟!
بله ،با توام
میتوانی از تنهاییم عَکس بِگیری ؟!
این نظر توسط مصطفى در تاریخ 1391/11/11 و 17:36 دقیقه ارسال شده است | |||
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت او کسی بود که از غرق شدن می ترسید عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت |