loading...
خلوت شب !
لیلی بازدید : 16 سه شنبه 03 بهمن 1391 نظرات (0)

 

عصرانه  ای به طعم همین واژه های تلخ

من،تو،غروب،کافه و لبخندهای تلخ

تف می کنی دو شعر مرا روی میز و بعد

می ریزد از دهان تو این قطره های تلخ

”گارسون! کمی شکر“ و تو لبخند می زنی

حالم به هم می خورد از طنزهای تلخ

گفتم هوا چه گرم و سر حرف باز شد

گفتی هزار لعنت بر این هوای تلخ

مثل قدیم اشک مرا در می آورد

این خنده های مضحک شکّرنمای تلخ

اسمت ز یاد رفته و من حدس می زنم

شاید غریبه ای شده ای آشنای تلخ

در فال قهوه ما دو وجود جدا ز هم

آری چه راست گفتند این قهوه های تلخ

ناگاه صندلی به عقب ، درب کافه باز

تاریک می روی تو از این روشنای تلخ

در گفتن خداحافظ گریه ات گرفت

یکباره حافظت شیرین شد خدای تلخ

 

 

 

وقتی که شعر قهوه و تو هر سه می روید

 

من هم صدا می زنم ”آقا! یه چای تلخ!“

 

پیمان طالبی

 

 

قهوه تلخ

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
مَن اِحساسَم را کُشتَم، پَس لُطفا اِحساس تعارُف نکُنید...!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 252
  • کل نظرات : 88
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 160
  • باردید دیروز : 17
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 249
  • بازدید ماه : 468
  • بازدید سال : 1,553
  • بازدید کلی : 5,887
  • کدهای اختصاصی

       

       

    AvaCode.88