loading...
خلوت شب !
لیلی بازدید : 14 سه شنبه 10 بهمن 1391 نظرات (0)

از جلوی چشمانش رد می شد؛

صدا ها برایش تکرار می شد؛

تکرار ها عذاب آور.

سرش درد می کرد؛

فکر می کرد؛

فکرش دردآورر بود؛

هوای گوشه ی چشمش شرجی بود؛

رطوبتش زیاد.

او،

بغضش را قورت داده بود

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
مَن اِحساسَم را کُشتَم، پَس لُطفا اِحساس تعارُف نکُنید...!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 252
  • کل نظرات : 88
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 181
  • باردید دیروز : 17
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 270
  • بازدید ماه : 489
  • بازدید سال : 1,574
  • بازدید کلی : 5,908
  • کدهای اختصاصی

       

       

    AvaCode.88